بگذار سر به سینهء من ، تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمنـــــــــــد را !
شاید که بیش ازین ، نپسندی به کار عشق
آزار این رمیدهء سر در کمنــــــــــــــــــــــد را
بگذار ســــــــــــــــــــــر به سینهء من ، تا بگویمت :
اندوه چیست ، عشق کدام است ، غم کجاست ؟
بگـــــــــــــــــذار تا بگویمت : این مرغ خسته جان ،
عمریست در هوای تــــــــــــــو از آشیان جداست !
دلتنگم ! آنچنانکه اگر ببینمت به کام
خواهم که جاودانه بنــــــالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار مـــــــــن
ای نازنین ، که هیچ وفا نیست با منت !
…
بگذار تا ببوسمت ، ای نوشخند صبح
بگــذار تا بنوشمت ای چشمهء شراب
بیمار خنده های توام ! بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی ! گرم تر بتاب