برای موفقیت در تحصیل توصیههای مهم زیر را مورد توجه قرار داده و اجرای آنها را
در برنامهی روزانهی خود قرار دهید.
1 . به بهداشت جسم و ذهن خود توجه کنید.
2. همیشه محیط و وسایل تحصیل خود را مرتّب و منظّم نگه دارید.
3. شاد باشید و فضایی شاد ایجاد کنید.
4. در زمانهای استراحت بین مطالعه کاری انجام دهید که از آن لذّت میبرید.
5. هرشب، برنامهی کارهای روز آینده را مشخص و یادداشت کنید.
چند روز پیش داشتم یه گشتی توی دنیای مجازی میزدم و به قول یه بنده خدایی توی
جامعه بزرگ و ناشناخته اینترنت سیر میکردم که به یه مطلب جالب برخوردم.البته
دانلود یه کتاب صوتی بود.منم اونو دانلود کردم .کاملا گوش کردم.و به نظرم خیلی جالب
اومد.
کتاب کوچک ارامش
منم اونو به دوستان عزیز معرفی میکنم -البته دوستان بنده همه اهل فضل و کمالات هستند -
وقتی ١٥ سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم، صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی.
وقتی که ٢٠ سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم، سرت رو روی شونههام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی.
وقتی که ٢٥ سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم، صبحانه من رو آماده کردی وبرام آوردی، پیشونیم رو بوسیدی و گفتی بهتره عجله کنی، داره دیرت میشه.
وقتی ٣٠ سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارمف بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری بعد از کارت زود بیا خونه.
وقتی ٤٠ ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم، تو داشتی میز شام رو تمیز میکردی و گفتی باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری تو درسها به بچهمون کمک کنی.
وقتی که ٥٠ سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتنی میبافتی بهم نکاه کردی و خندیدی.
وقتی ٦٠ سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی.
وقتی که ٧٠ ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامههای عاشقانهات رو که ٥٠ سال پیش برای من نوشته بودی رو میخوندم و دستامون تو دست هم بود.
وقتی که ٨٠ سالت شد، این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری، نتونستم چیزی بگم، فقط اشک در چشمام جمع شد.
اون روز بهترین روز زندگی من بود، چون تو هم گفتی که منو دوست داری.
به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری، و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی، چون زمانی که از دستش بدی، مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی.
اون دیگر صدایت را نخواهد شنید
ادامه مطلب ...
ماهاتما گاندی می گوید :
یادمان باشد که ،
من میتوانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشتهخو یا شیطان صفت باشم ،
من می توانم تو را دوست داشته یا ازتو متنفر باشم،
من میتوانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم،
چرا که من یک انسانم، و اینها صفات انسانى است.
و تو هم به یاد داشته باش:من نباید چیزى باشم که تو میخواهى ، من را خودم از خودم ساختهام،
تو هم به یاد داشته باش
منى که من از خود ساختهام، آمال من است،
تویى که تو از من می سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.
لیاقت انسانها کیفیت زندگى را تعیین میکند نه آرزوهایشان
و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو میخواهى
و تو هم میتوانى انتخاب کنى که من را میخواهى یا نه
ولى نمیتوانى انتخاب کنى که از من چه میخواهى.
میتوانى دوستم داشته باشى همین گونه که هستم، و من هم.
میتوانى از من متنفر باشى بىهیچ دلیلى و من هم ،
چرا که ما هر دو انسانیم.
این جهان مملو از انسانهاست ،
پس این جهان میتواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد.
تو نمیتوانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی صادر کنی و من هم،
قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است.
دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و میستایند،
حسودان از من متنفرند ولى باز میستایند،
دشمنانم کمر به نابودیم بستهاند و همچنان میستایندم،
چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت،
نه حسودى و نه دشمنى و نه حتی رقیبى،
من قابل ستایشم، و تو هم......
یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتادبه خاطر بیاورى که آنهایى که هر روز میبینى و مراوده میکنى همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان، با نقابى متفاوت، اما همگى جایزالخطا.
اگر انسانها را از پشت نقابهاى متفاوتشان شناختى،نامت را انسانى باهوش بگذار
نوبت درست لحظه ی آخر به ما رسید
انسان به عاشقانه ترین ماجرا رسید
حوا درنگ کرد زمین سیب سرخ شد
آدم سکوت کرد قیامت فرا رسید
کشتی شکستگان و رسولان نا امید
در انتظار معجزه بودند تا رسید
از دشتها تلاوت باران شروع شد
از کوه ها به گوش بیابان صدا رسید
تاریخ ایستاد جهان مکث کرد و بعد
فواره ای بلند شد و تا خدا رسید
پیغمبری به رنگ گل سرخ باز شد
عطر تنش به دور ترین روستا رسید
عبدالجبار کاکایی